گل شد برآمد پیکرم آهسته آهسته
انگار دارم میپرم آهسته آهسته
انگشترم، مُهرم، پلاکم، چفیهام، عطرم
پیدا شد از دور و بــــــرم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک میروید
از خاک میروید سرم آهسته آهسته
جز نیمهای از من نمییابید، روزی سوخت
در شعله نیـــــــــــم دیگرم آهستـــه آهستـــه
امروز بعد از سالها زاییده خواهد شد
ققنوسی از خاکسترم آهستــــه آهستـه
خوابیدهام بر شانهها و میبرندم... نه
تابـوت را من میبرم آهسته آهستـه
آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم بــــــه جا میآورم آهستـه آهستــه
خواندم؛ پدر خالیست جایش، این خبر میریخت
از چشـمهـــــــای خواهـرم آهستــــــه آهستـــه
دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو بـــــا مادرم آهسته آهسته