محمد رضایی

آخرین مطالب


 من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم

 

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم،
کبابی خوردندقبل نوشیدن چای،

همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،

که خودم هیچ نمیدانستم
نگران بودم من،

که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و
غذا هیچ نخوردراستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم
که عزیز است برادر،
اگر از دست رود او سفرباید کرد،

تا بدانی که تو را میخواهند دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،

کجی روبان هم،

ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد

که من خوب عزیزناگهانی رفتم

و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،

که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،

ما چه فامیل عظیمی داریم رخصتی داد حبیب،

که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،

همه را میدیدم
همه آنهایی،

که در ایام حیات،

نمی دیدمشان همه آنهایی که نمیدانستم،عشق من در دلشان ناپیداست واعظ از من می گفت،

حس کمیابی بود
از نجابت هایم،

و از همه خوبیهامو به خانمها گفت:

اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود

و به آواز بخواند:" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"راستی این همه اقوام و رفیق

من خجل از همه شان من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمیدانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،

دوستانی دارم...!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۰۶
محمد رضایی

دوست

حسرت

مرگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی