به بهانه شهادت امیر المومنین علی علیه سلام الله
مقام و منزلت امام علی بن ابی طالب علیه السلام بر کسی پوشیده نیست، سینه ای که در آن محب مولا باشد به آتش نخواهد سوخت، به شرط عدم معصیت الهی.
امیر المومنین علیه السلام برای همه ما سخنرانی نموده و گاها نامه ای نگاشته و یا جمله ای کوتاه اما با مضمونی بلند، فرموده است، چقدر با این مطالب، که با زحمت زیاد در مجموعه ای به نام، نهج البلاغه، جمع شده است، آشنا هستیم و مطالعه نمودیم.
سفارشات مولا، می تواند، چراغ راه زندگی دنیایی، و سعادت آخرت انسان، باشد. فقط گوش شنوا می خواهد و همت عمل به آن.
«حبه عرنى» و «نوف بکال»، شب را در صحن حیاط مسجد کوفه خوابیده بودند. بعد از نیمه شب دیدند، امیرالمۆمنین على علیه السلام آهسته به طرف صحن حیاط مى آید، اما با حالتى غیرعادى، وحشتى فوق العاده، بر او مستولى است، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار تکیه داده و خم شده و با کمک دیوار قدم به قدم پیش مىآید و با خود این آیات را زمزمه مىکند:
«ان فى خلق السموات والارض و اختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب. الذین یذکرون اللَّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار. ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار. ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادى للایمان ان آمنوا بربکم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیئاتنا و توفّنا مع الابرار. ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک ولا تخزنا یوم القیامة انک لا تخلف المیعاد»
اى نوف! آن کس که خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست مىدارد به خاطر خدا دوست بدارد، چیزى را بر دوستى خدا ترجیح نمىدهد، و آن کس که هرچه را دشمن مىدارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنى جز نیکى به او نخواهد رسید. هر گاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به کمال دریافتهاید
مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است. همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آن گاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند (و مىگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! پروردگارا! هر که را تو (بخاطر اعمالش،) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساختهاى! و براى افراد ستمگر، هیچ یاورى نیست! پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت مىکرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهاى ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران! پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچ گاه از وعده خود، تخلف نمىکنى. (آل عمران- 190-194)

همین که این آیات را به آخر رساند، از سر گرفت. مکرر این آیات را تلاوت می فرمودند،
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر مىگذراندند. حبه مانند بهت زدگان خیره خیره مىنگریست. اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه مىکرد.
تا اینکه امام على علیه السلام به نزدیک خوابگاه حبه رسید و گفت: «خوابى یا بیدار؟». حبه پاسخ داد: بیدارم یا امیرالمۆمنین! تو که از هیبت و خشیت خدا این چنین هستى، پس واى به حال ما بیچارگان!
امیرالمۆمنین چشمها را پایین انداخت و گریست، آنگاه فرمود: «اى حبه! همگى ما روزى در مقابل خداوند نگه داشته خواهیم شد، و هیچ عملى از اعمال ما بر او پوشیده نیست. او به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است، هیچ چیز نمىتواند بین ما و خدا حائل شود.».
مىگفت:خدایا، اى کاش مىدانستم هنگامى که از تو غفلت مىکنم، تو از من رو مىگردانى یا باز به من توجه دارى. اى کاش مىدانستم، در این خوابهاى طولانیم و در این کوتاهى کردنم در شکرگزارى، حالم نزد تو چگونه است
آنگاه به نوف خطاب کرد: «خوابى؟». نوف پاسخ داد: نه یا امیرالمۆمنین! بیدارم، مدتى است که اشک مىریزم. حضرت فرمودند: اى نوف! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریى فردا چشمت روشن خواهد شد.
اى نوف! هر قطره اشکى که از خوف خدا از دیدهاى بیرون آید، دریاهایى از آتش را فرو مىنشاند.
اى نوف! هیچ کس مقام و منزلتش بالاتر از کسى نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد.
اى نوف! آن کس که خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست مىدارد به خاطر خدا دوست بدارد، چیزى را بر دوستى خدا ترجیح نمىدهد، و آن کس که هرچه را دشمن مىدارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنى جز نیکى به او نخواهد رسید. هر گاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به کمال دریافتهاید.
سپس لحظاتى حبه و نوف را موعظه کرد و اندرز داد؛ آخرین جملهاى که گفت این بود: «از خدا بترسید، من به شما ابلاغ کردم».
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت،
مىگفت: «خدایا، اى کاش مىدانستم هنگامى که از تو غفلت مىکنم، تو از من رو مىگردانى یا باز به من توجه دارى. اى کاش مىدانستم، در این خوابهاى طولانیم و در این کوتاهى کردنم در شکرگزارى، حالم نزد تو چگونه است.».
حبه و نوف گفتند: «به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همین بود تا صبح طلوع کرد.» (مستدرک الوسائل، 5/209)
منبع: تبیان